سلام ای غروب غریبانه ی دل سلام ای طلوع سحرگاهره رفتن سلام ای غم لحظه های جدایی خدا خافظ ای شعر شب های روشن خدا خافظ ای قصه ی عاشقانه خدا حافظ ای ابی روشن دل خدا خافظ ای عطر شعر شبانه خدا حافظ ای هم نشین همیشه خدا خافظ ای داق بر دل نشسته تو تنها نمیمانی ای مانده بی من تو را میسپارم به دل های خسته تو را میسپارم به مینای مهتاب تو را میسپارم به دامان دریا اگر شب نشینم اگر شب شکسته تو را میسپارم به رویای فردا به شب میسپارم تو را تا نسوزد به دل میسپارم تو را تا نمیرد اگر چشمه ی واژ از غم نخوشکد اگر روزگار این صدا را نگیرد خدا حافظ ای بر گبار دل من خدا حافظ ای سایه سار همیشه اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم خدا حافظ نو بهار همیشهخ
اینم جدا دلم خیلی پره از ادما دلم پره از خودم مگه اخه دل بد بخت من چقدر گنجایش داره بخدا داره لبریز میشه امشب میخوام یه قول به خودم بدم هیچ وقت به دوست دارم کسی اعتماد نکنم هیچ وقت دیگر به تو فکر نمیکنم هیچ وقت گناه است ...چشم داشتن به مال غریه ها گناه است مال من نیستی چه معادله نابرابریه که من برای دیدنت چشمانم را میبندم ولی تو برای ندیدنم یه نصیحت برای تمام کسایی که به وبم میاد دلی که گرفته را به دست هر کسی ندین که براتو باز کنه... به سلامتی تنهایی و به سلامتی همه ی اونایی که فهمیدن هیشکی تو این دنیا لیاقت دوست داشتنوو نداره خدایا امشب شب ارزو هاست یه خواهش ازت دارم ارزو هایی که در اینده مشگل ساز است رو براورده نکن هرچند دلخور بشم ... گاهی سفر کن به هوالی دلت شاید خاطره ای منتظره که لمسش کنی ای کاش بچه بودم ای کاش دلم برای بچگیام تنگ شده خیلی تنگ اونقدرا تنگ شده که نزدیکه پارهشه خدا کنه اگه پاره شدنیه یه بار پاره شه و خیاله ماهم راحتشه نمیدونم چرا بیاختیار یاد یه جمله ای اتادم روزی مجنون از میان سجادهی نماز گذاری عبور کرد مرد گفت :مگر نمیبینی که دارم با معشوق خود راضو نیاز میکنم مجنون گفت:من که در پی لیلی هستم تو را ندیدم تو که عاشق خدا هستی چگونه مرا دیدی؟!!!!! ای خدا خستم از این زندان که نامش زندگیست پس قشنگی های دنیا مال کیست؟ خدایا الا اشکام داره میریزه شکرت میکنم که بهم اشک دادی شکرت اشک بهترین پدیدهی دنیاست ولی تا زیبا ترین چیزارو از ادم نگیره خودشو نشون نمیده خدایا خیلی دلم گرفته فکر کنم چند وقته مه از یاد تو قافل بودم چند وقته که زیاد بهت فکر نمیکنم یه خواهش دیه هم ازت خدایا .....اگر یه روز فراموش کردم که خدای بزرگی دارم تو فراموش نکن بنده ی کوچکی داری سوگند این حرفم مخصوص توه میدونم که میای به وبم سر میزنی الان حالمو نمیونی هرچی دهنم میاد مینویسم ینم برای تو دیگر نه اشک هایم را خواهی دید نه التماس هایم را و نه احساسات این دل لعنتی را ... به جای این درخت احساسی که بریدی درختی از غرور کاشتم نمیدونم شاید حرفای اولت راست تر بود شاید تو زندگی یکی دیگه رو دوست داشتی نمیدونم ... این اهنگو اونوقتا که میگفتی دلت واسه یکی دیگه است گوش میدادم اگه اون که کنارته تو را بیشتر از من میخوادت اگه با همون راحتی اگه باهات را میاد اگه روزگار بد تو را ازم گرفته اگه خاطرات خوبمون از خاطرم نرفته خوشبختیت ارزومه حتی با من نباشی حتی از خاطره هامون جداشی از همون روزای اول میدونستم نمیمونی میدونستم نمیتونی عشقو از چشام بخونی بیتو سوگند شبی باز از ان چت روم گذر کردم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم ان عاشق دیوانه که بودم در نهان خانه جانم گل یاد تو درخشید بوی صد خاطره پیچید عطر صد خاطره خندید یادم اید که شبی باهم از ان چترم گذر کردیم خدا حافظ
نظرات شما عزیزان:
|