مامی دوستانی که  به وبلاگم سر میزنن سلام اونایی که میان و دل نوشته هامو میخونن اگرم کسی نمیخونه
  حد اقل یه نظر دروغی برام بزاره تا حد اقل دل ما رو خوش کنه که یکی میاد به وبلگم
الان نمیدونم ساعت چنده داشتم تو کوچه های شهرمون قدم میزدم اهنگ گوش میدادم گفتم تا بهم نگفتن دیونه برم بشینم توی اق تنهایی هام باز هرچی دهنم اومد بنویسم خدایا نمیدونم الان از تو چی بخوام نمیدونم چرا یه حس خاصیه نمیدونم چرا دوست دارم الان یکی زقدیمی تریم خاطراتم بخونم شاید برای شما هم نوشتم
این خاطره که میخوام براتون بنویسم90/10/12ساعت....12:20
به نام خداوند زیبایی که هر زیبایی را دوست دارد .چه زیبایی درونی باشد چه زیبایی بیرونی
هرچه نفست پاکتر باشد خدا بیشتر دوست دارد{چون من معمولا هر شب مینوشتم برام عادت شده بود}اگر میخواهی که امشب هم بامن باشی پس بیا بیا تا کوچه های تنهایی را یکی یکی قدم بزنیم بیا تا دباره یاد کنیم خودمان را تو کجا هستی من که جای همیشگی خوابیدم {عمولا برای ایندهی خودم مینوشتم از ایندهی خودم میپرسیدم الان کجایی}
امشب داشتم عربی میخوندم . توی این کوچه خبری نیست میریم تو کوچهی بعدی چه برفی داره میاد تو این کوچه هواش سرده همه خوابیدن وفقط منو تو هستیم مندارم مینویسم و بلند بلند میخونم و تو داری گوش میکنی
وای این چه کوچه ای هست که در سره راه داریم به گمانم کوچهی غم باشد کوچهی غم را با یک خط قرمز پر رنگ علامت ضرب در زده اند که کسی توی اون نره .بس چرا این همه ادم تو این کوچه هستن وای خدا حالو روز اینها را ببین همه در تاریکی نشسته اند و زانوی غم دارند یکی را از دور دارم میبینم که خیلی شبیه من است نزدیک تر که شدم دیدم که خودم هستم من نباید اینجا باشم با ترس فرار کردم هیچ نوری نیست فقط نور گوشی 5700  
{اخه  اون وقتا من چراغ روشن نمیکردم موقع نوشتن با نور گوشی مینوشتم گوشیمم 5700}تو کوچه های خیالم پرسه میزنم
بالای این کوچه نوشته عشق چه کوچه  پاک است وای چه بوی خوبی دارد ادم را مست میکند
انگار چند وقت پیش گذر من هم به این کوچه افتاده بود یادش بخیر همیشه روی ان اب حوض مینشستیم من بودم مهتاب ومهتابیکی از مهتاب ها حرف میزد و یکی روشنایی میدادنقش قشنگی از مهتاب که می افتاد و انار زیبایی که وسط حوض بود
حالا تو رفتی و من هم خودم را تنها کنار حوض میبینم و ماه که شده هم صحبت با من باشد برو زندگی خوبی داشته باشی {وای باقی را ببین چی نوشتم الا گریم گرفت به خاطر نوشته هام خیلی قشنگه}
راستی اگه بخوای برات عشقی حرف بزنم دیگه موقع خوندن باید گریه کنی یا دل نمیکنی ازش تا ولش کنی بگم بگم کهنیمه شب بی حسو حال در سرم سودای جامی بیزوال      پرسه ای اغاز کردیم در خیال     دل به یاد اورد ایام وصال
یا این که بگم
یه کاغذ یه خودکار دوباره شده هم دم این دله دیونه      یه نامه که خیسه پر از اشکو و کسی اونو نمیخونه
بگم یه نگم هان   بگم که
بیخیال دیگه الان دیگه باید دنبال دستمال کاغذی بگردی
اگر بخواهم عشق را برایت معنا کنم عشق چیست :عشق  چیزی جز زهور مهر نیست عشق یعنی کوشش بی ادعا عشق یعنی دوری از هر چیزی که باعث نا امیدی میشه عشق یعنی از هر شکست نا امید نشو
ادیسون واسه این که برق را کشف کند میدونی چند بار شکست خورد نمیدونی برو بپرس چند بار شکست خورد
شمع به پایان رسید و قطرات اشکم تمام شد ولی با تو حرف هایم تمام نمیشود دلم برایت تنگ است محمد دلم برای اینده تنگ است الا چه وقتی است که داری خاطرات را میخونی شاید الان خانواده تشکیل دادی شاید الا بچه داری کاش میشد می امدم به اینده من برم بخوام فردا باید برم مدرسه
{وای چقدر قشنگ بود دلم را برای اون وقتا تنگ تر تنگ تر کرد نوشته بودم میخوام بیام به اینده نه  محمد تو همون وقتا بمون بمون عزیزم کاش  بزرگ نمیشدم هم دمم همین دفترمیماند ای کاش
اینو که نوشتم از وسطای دفترم بود خیلی خاطرات دارم خیلی خیلی خیلی هم دوسشون دارم ای کاش باز هم میتونستم با روی دفتر نوشتن اروم میشدم امشب 3/2/12 فکر کنم که الانگه صبح بشه خیلی دیر وقته بای